.: مُوجیم که آسودگی ما عدم ماست :.

سید ما، مولای ما، دعاکن برای ما ...

.: مُوجیم که آسودگی ما عدم ماست :.

" آینده از آن امت اسلامی است. "
The future belongs to the Islamic Ummah

امام خامنه ای حفظه ا...

موضوعات حضرت ماه خاطرات شهدا گالری تصاویر سخنرانی های مذهبی سبک زندگی دینی بصیرت مسابقات کتاب خوانی + دانلود کتاب پیامک های مناسبتی دانلود اسلامی طنز و کاریکاتور دیگر موضوعات فروشگاه
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای مفید

نمی ذارن چادر بپوشم ...!

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ

 

در مقطع دبیرستان که بودم یکی از همکلاسی هام اسمش هما بود.

چهره ی زیبایی داشت ولی ظاهرش نامناسب بود، اطرافیانش اکثرا بچه خلاف های مدرسه بودند.

بر خلاف قوانین مدرسه تلفن همراهش همیشه دنبالش بود و بیش تر زنگ تفریح ها در کنار دوستاش دور از چشم مدیر و معاونین مدرسه با تلفنش صحبت می کرد و صدای خنده هاشون توجه همه رو جلب می کرد.

یه بار که اومد مدرسه دیدیم چادر سرش کرده و مقتعه اش رو یه کم کشیده جلو.

خیلی تعجب کرده بودیم؛ چون اصلا اهل این چیزا نبود.

دلیل چادری شدنش رو ازش پرسیدیم.

گفت توی کوچه و خیابون خیلی اذیت می شم؛ دیگه دوس ندارم مثل قبل زندگی کنم.

این در حالی بود که در روابطش با پسران نامحرم مشکلاتی براش پیش اومده بود؛ نگاه ها و عکس العمل های پسران و مردان گرگ صفت امانش رو بریده بودند. از ترس آبروش هم که بود ترجیح داده بود چادر بپوشه.

می گفت اینجوری خیلی راحت ترم.

خیلی خوشحال شدیم، خدا رو شکر کردیم که به خودش اومده و فهمیده که این رفتارها، ظاهرش و روابطش عاقبت خوبی نداره و مشکلات زیادی براش به همراه داره.

تا چند وقت با همون چادرش می اومد مدرسه. از طرز گرفتن چادرش معلوم بود که تا حالا چادر سرش نکرده بود.

ولی با این حال چون می دونست این طوری خیلی به نفعشه هم چنان می پوشیدش.

یه کم آروم تر از قبلش شده بود، انگار دیگه خیلی از دل مشغولی های قبلش رو نداشت.

بعد از چند هفته که گذشت، یه روز که اومد توی کلاس دیدیم چادر سرش نیست و مثل همیشه اش خندون نبود.

بهش گفتم: هما چی شده؟ چادرت کو پس؟ خیلی اذیتت می کرد؟

با لب و لوچه ی آویزون گفت:

« خونواده ام، فامیلامون، دوستام ، همسایه هامون، همشون مسخره ام می کنن. امروز که می خواستم بیام چادرم نبود، می دونم خونوادم قایمش کردن. نمی ذارن چادر بپوشم. دیگه تحمل دلهره و ترس از ریختن آبرومو ندارم،

نمی دونم چی کار کنم ...! »

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم (۱۴)

با سلام
این مطلب شما در سایت نقل قول و در قسمت فرهنگ نوشت درج گردید./
وبلاگ خود را در نقل قول ثبت نمایید./
http://naghleghol.ir/
منتظر مطالب دیگر شما هستیم./


١٤- جیب‌هایش را گشتند. فقط یک قرآن، یک زیارت عاشورا و یک عکس که همگی خونی بودند. غلامرضا ١٧ سال بیشتر نداشت.

١٥- ته خاکریز. هرکس می‌خواست او را پیدا کند، می‌رفت ته خاکریز. جبهه که آمد، گفتند بچه است؛ امدادگر بشود.
هرکس می‌افتاد، داد می‌زد «امدادگر...! امدادگر...». اگر هم خودش نمی‌توانست، دیگرانی که اطرافش بودند داد می‌زدند: «امدادگر...! امدادگر...».
* * *
خمپاره منفجر شد؛ او که افتاد، دیگران نمی‌دانستند چه کسی را صدا بزنند. ولی خودش گفت: «یا زهرا...! یا زهرا...».


١٦- وقتی می‌رفت جبهه، چند روز مانده بود چهارده ساله بشود. چنان شناسنامه را دستکاری کرده بود که خودم هم توی سن و سالش شک کردم. یک برگه آورد و گفت: «مادر! امضاء کن». وقتی امضاء می‌کردم، می‌خواستم از خنده بترکم. جلوی خودم را گرفتم که به خاطر این جعل پر رو نشود.
http://yade-ma.blogfa.com/

از مطلبت استفاده میکنم. ممنون
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/8394
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی

اگر به حجاب معتقد شدی،

در دینداری خود ثابت قدم و استوار باش و از تمسخر مخالفان نترس.

و در برابرشان بگو :

"ان تسخروا منا فانا نسخر منکم کما تسخرون" (1)

پ.ن: «امروز شما ما را مسخره میکنید و به زودی ما نیز شما را همینطور مسخره میکنیم »


(1) آیه 38 سوره هود

واااااای چقدر زیبا بود!

منم همچین برخوردی رو توی خانواده بعضی ها دیدم!!!

واقعا اسف باره!!!دلم خیلی سوخت!

وای بر سد کنندگان راه خدا
بسم الله
سلام علیکم
دوست عزیز کار رسانه کار بسیار علمی است.
در رسانه اصل فساد نشان داده نمی شود چون با اون نمیشه نتیجه مثبت گرفت.
اگر فیلمی باشد مثل رسوایی که خانمی فاسد دارد اگر با اون خانم نتیجه مثبت هم بگیری در نهایت باز فساد آن خانم تاثیرش بیشتر است.
من خواهش می کنم اگر کاری می کنیم با علم انجام دهیم نه آنکه هیجان کار فرهنگی داشته باشیم.
ممنون ببخشید.

پاسخ:
علیکم السلام
بله درست می فرمایید، ممنون که اطلاع دادید و ما رو روشن کردید.
خدا اجرتون بده
آخه بنده تا حالا از این کارا (نوشتن) نکرده بودم، اینم به اصرار بعضی از دوستان در فرصتی بسیار کم انجام شد؛ ان شاا... در نوشته های بعدیم موردی که شما فرمودید را لحاظ خواهم کرد.

در پناه حضرت حق
  • در انتظار یار
  • سلام

    هر چیزی به اندازه ی خوب بودنش بهایی داره؛اگه بخوای برسی قله باید سنگریزه ها و خار ها رو تحمل کنی.

    بیایید با خدا معامله کنیم 

    سلام خیلی سخته داستان هما خانوم البته فقط قسمت اخرش زندگی خود منه می دونم چی کشیده قشنگ می تونم درکش کنم  حالا اون چادرو ازش قایم کردن من چادرمو جلوی جمع از سرم کشیدن

    خیلی سخته خیلی

    پاسخ:
    علیکم السلام
    نکنه خدای نکرده جا بزنید، از خداوند مدد بطلبید تا بتونید ان شاا... به راحتی بپوشیدش.
    من کسیو می شناسم که چادرش رو یواشکی توی کیفش قایم می کنه، از خونه که بیرون اومد درش میاره می پوشتش؛ باز زمانی که می خواد وارد خونه شون بشه چادرشو در میاره قایمش می کنه تو کیفش و وارد خونه می شه.

    واقعا ارزش دارن این جور افراد پیش خدا ...
  • در انتظار یار
  • لانه ات را بر حباب حوصله ی مردمان نساز تا آوارهی بی حوصلگی شان نشوی

    سلام. تشکر
    داستانتون زیبا بود و حقیقت
    اما کاش در انتها به یه نتیجه گیری میرسید نه به(نمیدونم چیکار کنم!؟)
    پاسخ:
    علیکم السلام
    بله حرفتون کاملا درسته، ولی این چون از اولین نوشته های منه، درست نمی تونستم جمع و جورش کنم؛ ضمن این که داستان نبود واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود.
    ان شاا... خدا قوتمون بده اثرهای خیلی موثرتر و قوی تری تولید کنیم؛ شما هم دعا بفرمایید.

    از این که عیب کارم رو گفتید بسیار ممنونم ازتون.
    سلام
    کاش انتهای داستان ب ندانستن ختم نشده بود
    میتونست نتیجه گیری قلبی و قوی داشته باشه
    تشکر
    پاسخ:
    علیکم السلام
    بله حرفتون کاملا درسته، ولی این چون از اولین نوشته های منه، درست نمی تونستم جمع و جورش کنم؛ ضمن این که داستان نبود واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود.
    ان شاا... خدا قوتمون بده اثرهای خیلی موثرتر و قوی تری تولید کنیم؛ شما هم دعا بفرمایید.

    از این که عیب کارم رو گفتید بسیار ممنونم ازتون.
    سلام.... من یه دخترم که همش 4 - 5 ساله چادری و بقول بچه ها حزب اللهی شدم ... وقتی روسری مو میکشیدم جلو تا موهامو بپوشونه ؛ خدا میدونه که چقد فامیل اذیت کردن ! ... حتی شوهر عمه م یه بار اومد که روسری رو از سرم دربیاره ... تموم زندگیم اومد توی خط خدا چی دوست داره ؟..... و اینو مدیون استاد پناهیان عزیز هستم ایشون بودند که با روش درست ، من رو متوجه زندگی بیخودم کردند ... مذهبیا اکثرا امربه معروف و نهی از منکر بلد نیستند و به خودشونم زحمت نمیدن که برن از اساتیدی مثه استاد پناهیان یاد بگیرن ):
    اسلام خیلی تنهاست بخدا ................
    پاسخ:
    خدا رو شکر که به لطف و رحمت الهی در صراط مستقیم قدم نهادید.
    بعدهاست که این اذیت شدن ها عجیب برای شما شیرین می شه، البته به مرور زمان ان شاا... برای بقیه کاملا عادی می شه و دیگه سرزنش نمی شید، هر چند زیاد مهم نیست، یار (الله) باید بپسندد که می پسندد و ما با همان عشق می کنیم.

    ان شاا... در این راه ثابت قدم بمانید و خداوند متعال شهادت را قسمتتان گرداند.
    در پناه حضرت حق سربلند باشید.

    سپاس از حضور و دیدگاهتان

    نوبره بهاره...
    من نمی دونستم شما خانم هستین والا زودتر میومد م با بلاگتون ارتباط می گرفتم
    تشریف بیارید بلوگ ما
    بالایک باکامنت
    پاسخ:
    ممنون از لطف شما و تشکر از حضور گرمتون
    ان شاا... میرسم خدمتتون بزرگوار :)

    در پناه حق باشید ان شاا...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">