زندگی به سبک حاج آقا مجتبی 2 | چرا دیگر نمی آید؟ مریض شده؟ نپسندیده؟
من ابتدا دو سه مرتبه به جلسات ایشان رفتم.
بعد به علّتی نتوانستم در آن جلسات شرکت کنم.
یکی از دوستان پیغام آورد که حاج آقا گفتند: جوانی بود که دو سه جلسه آمد، من احساس می کردم که دارد حرف هایم را گوش می کند.
چرا دیگر نمی آید؟
مریض شده؟
از جلسه ی من بدش آمده؟
نپسندیده؟
دلیل نیامدنش چیست؟
خود این توجّه ایشان به تک تک مستمعین جلساتشان که من هم یکی از آ نها بودم در من یک انس و علاقه ای نسبت به ایشان به وجود آورد که باعث شد تقریباً در تمام جلسات تفسیر قرآن شرکت کنم.
وقتی این خبر را شنیدم، آن چنان تأثیر تربیتی و عاطفی در من گذاشت که من را به سمت ایشان جلب کرد.
برای من مهم این بود که یک شخصیّت برجسته - چون ما شنیده بودیم که ایشان از نزدیکان امام است و به همین سبب ایشان برای ما عظمت داشت - با این موقعیت علمی و شأن دینی برایش خیلی مهم است که یک نفر را هم از دست ندهد.
راوی: آقای اشعری
منبع: کتاب حاج آقا مجتبی
حاج آقا جلساتشان که تمام می شد، می نشستند پای منبر و جواب سؤالات را می دادند.
گاهی اوقات می شد که تا ساعت یک نیمه شب سؤالات را جواب می دادند.
جوان ها را رها نمی کردند. نه جوان ها رها می کردند و نه حاج آقا خسته می شدند.
راوی: آقای محفوظی
منبع: کتاب حاج آقا مجتبی
چندین بار به مناسبت های مختلف که خدمتشان بودم، این جملات را می فرمودند که من عیناً آن جملات را ثبت کردم:
من از اوّل که جلساتم را شروع کردم مثل الان طلبه ای بیش نبودم دنبال این بودم که اگر نمی توانم کسی را درست کنم و هدایت کنم، لااقل کجش نکنم؛
بگذارم فرد دیگری راه او را راست کند.
اگر گِرِهی را نم یتوانم باز کنم، لااقل گِرِهی ایجاد نکنم.
در تمام وجود من این معنا نشسته است.
خیلی مراعات می کنم که در جملات یا کلماتی به کار می برم بیگدار به آب نزنم. این خیلی چیز مهمّی است.
و در صنف روحانیّت این مسئله باید رعایت شود.
یعنی انسان مقیّد باشد به این که اگر نمی تواند راه کسی را راست کند، آن را کج هم نکند بگذارد فرد دیگری این کار را انجام دهد.
راوی: مداح اهل بیت آقای میثم مطیعی
منبع: کتاب حاج آقا مجتبی