هر موقعی که در می زدند، ما در را باز نمی کردیم.
می گفت: مادر جان وقتی که ما خانه هستیم خوب نیست که شما در را باز کنید.
خواهر نباید برود، من می روم یا برادرم. ممکن است مرد نامحرمی باشد.
درست نیست صدای شما را نامحرم بشنود.
وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.
من آن موقع چادر به سر داشتم، دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم؛
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم ....